یادداشت غیر خودرویی: وزارت بی صنعت؛ وزارت بی نیرو ؛ وزارت بدون …

یادداشت غیر خودرویی: وزارت بی صنعت؛ وزارت بی نیرو ؛ وزارت بدون ...
یادداشت غیر خودرویی: وزارت بی صنعت؛ وزارت بی نیرو ؛ وزارت بدون …

شش سال فعالیت من در حوزه رسانه، خاطراتی را از روزهای وزارتخانه ای بدون صنعت، وزارتخانه ای بدون نیرو و وزارتخانه ای بدون هرچیز مرتبط برایم به یادگار گذاشته است.

فونیکس آریزو 8 فونیکس آریزو 8 مدیران 777 مدیران 777

ظهر ۱۵ تیر ۱۴۰۰ است. معمولاً روزهای کاری من از ساعت ۱۱ شروع می شود. حال ساعت نزدیک به ۱۲ است و با اولین دغدغه امروزم مواجه شده ام؛ اینکه چگونه از درِ پارکینگ بیرون بیایم و خود را به محل کار برسانم. چون برق نیست و نمی توان با ریموت از ساختمان خارج شد. اما به خاطر تردد روزانه ام با موتورسیکلت، توانستم تا از درِ تردد افراد از ساختمانمان خارج شود.

دغدغه دوم امروزم، در اولین دقیقه رانندگی با موتورسیکلت رخ می دهد. برق رفته و چراغ راهنمایی و رانندگی تقاطع قطع شده و درگیری میان رانندگان بر سر حق تقدم سرگرفته است. همین درگیری یعنی ترافیک و این معنی را می دهد که احتمال دارد تا خودم هم بر سر حق تقدم با ناسزا و توهین راننده ای دیگر مواجه شوم. پس کمی آرامتر رانندگی می کنم تا با استرس کمتری به محل کار برسم.

بالاخره پس از ۲۰ دقیقه رانندگی با موتورسیکلت، به کوچه محل کارم یعنی دفتر رسانه اسب بخار رسیدم. تا آن لحظه نمی دانستم که به این تعداد از بستگان برخی مسئولان در کوچه محل کار اسب بخار زندگی می کنند. زیرا در اتفاقی عجیب بسیاری از همسایگان ما به جلوی در پارکینگ ساختمانشان آمده بودند و وقتی با هم صحبت می کردند، این نتیجه حاصل می شد که همسایه ساختمان کناری ما شوهر عمه فلان مقام مسئول است و آن یکی پدر مقام مسئولی دیگر! حتی در مکالمات همسایگان ما، برخی افراد بودند که با حفظ سِمَت شوهر عمه، داماد آن مقام مسئول هم به حساب می آمدند!

اما وقتی به درِ پارکینگ ساختمان دفتر رسیدم، متوجه شدم که برق رفته و این همه نسبت فامیلی با برخی مسئولان، به خاطر عصبانیت همسایگانمان است. به هر حال برق رفته و نمی توانم وارد پارکینگ شوم و موتورسیکلت خود را در کنار دیوار، زیر سایه پارک می کنم. به طبقه اول ساختمانمان می رسم و می بینم که واحد رو به رویی، با مشتری های خود درگیر شده است. واحد رو به روی دفتر اسب بخار، یک دفتر پیشخوان دولت است که هر اتفاقی می افتد، مراجعان بر سر کارمندان این واحد فریاد می زنند.

درِ دفتر را باز می کنم و می بینم که با کمترین انرژی پاسخ سلام به من می رسد. هر کدام از همکارانم پشت میز خود کلافه نشسته اند. یکی ناراحت است که در هنگام بارگذاری خبر بر روی سایت اسب بخار، برق رفته و به مشکل برخورده است. یکی دیگر عصبانی شده که چرا در هنگام تدوین ویدیو، برق رفته است. آن دیگری با عرق های روی پیشانی، ناسزایی بر سر زبانش مانده که به کسی بگوید و به خاطر گرما و خاموش شدن رایانه اش در هنگام نوشتن خبر، عصبانیت خود را تخلیه کند.

بالاخره بعد از یک ساعت و نیم برق می آید و همگی با سرعت بیشتری شروع به کار می کنیم. اما به ۲۰ دقیقه نمی رسد که دوباره برق می رود و حالت های قبلی همکارانم با ضریب ۲ در لحظات دفتر اسب بخار ثبت می شود. ولی این بار پس از نیم ساعت برق می آید و دوباره شروع به کار می کنیم و مجبور هستیم که با سرعت بیشتری از قبل فعالیت داشته باشیم. البته این نکته را فراموش نکنیم که حداقل در منطقه دفتر اسب بخار، پس از هر بار رفتن و آمدن برق، تا حدود دو ساعت اینترنت به ضعیف ترین حالت خود می رسد و حتی اگر برق هم بیاید، باید با مشکل سرعت اینترنت دست و پنجه نرم کنیم.

الان ساعت از ۲۳ گذشته است و به خاطر همین قطع و وصل برق، بخشی از کارهایم باقی مانده است. در حال کار کردن و تولید محتوا هستم که ناگهان دقایقی برق قطع می شود و دوباره می آید. از ترس اینکه در ساختمان دفتر گیر نیافتم، سریع وسایلم را جمع می کنم و از دفتر خارج می شوم. پس از حدود ۲۰ دقیقه موتورسواری به خیابان منزلمان می رسم و می بینم که تاریکی همه جا را فرا گرفته است. دوباره با چالش های مختلف به پارکینگ خانه ام وارد می شود و مجبور هستم تا شش طبقه را پیاده به بالا بروم. در میانه راه پله، درِ یکی از واحدهای ساختمانمان را می بینم که باز است و نور ضعیف شمعی از این خانه به داخل راه پله می تابد. همچنین صدای همسایه همین واحدمان می آید که پیرزنی است و با گویش محلی خود، حرف هایی را با صدای بلند می زند. من که متوجه صحبت هایش نمی شوم، اما فکر کنم با این لحن حرف زدن، اصلا چیزهای خوبی نمی گوید!

بالاخره به منزل می رسم و وارد اتاقم می شوم. هوا به حدی گرم است و دَم کرده که اگر اعضای بدن من از برنج تشکیل شده بود، می توانستم به صورت تضمینی ۵ سانتی متر به قَدم خود اضافه کنم.

حال که این یادداشت غیر خودرویی را می نویسم، ساعت ۰۲:۲۴ بامداد ۱۶ تیر ۱۴۰۰ است و حدود دو ساعت و نیم است که به خانه رسیدم. در این مدت کوتاه هم سه بار دیگر قطع و وصل برق را تجربه کردم. یعنی در ۲۴ ساعت گذشته زندگی خود، شش بار رفتن و آمدن برق را تجربه کرده ام و هنوز نتوانسته ام تا کارهای یک روز عادی خود را انجام دهم.

روزگار عجیبی شده است. به جای اینکه از صبح به دنبال پیدا کردن خبرهای دست اول خودرویی باشم، باید به دنبال برق برگردم تا بتوانم نیاز اولیه کار خود را فراهم کنم. همکارم به جای اینکه دعا کند که در آزمون اخیرش قبول شود، اول دعا می کند که برق هنگام امتحان مجازی نرود! نگهبان ساختمان دفتر اسب بخار که همیشه به دنبال حفظ وضعیت ایده آل در ساختمان اداری مان بود، حالا به دنبال یک باد بزن و یا پنکه شارژی است که نوزاد ۸ ماهه خود را در هنگام برق رفتن، از گریه و کلافگی خلاص کند.

امروز که ششمین سال فعالیت رسمی خود را به پایان رسانده ام، با وزارت نیروی بدون نیرو مواجه هستم. در این مدت وزیر صنعتی را دیده ام که در بزرگترین همایش خودرویی کشور، در مقابل مدیران ارشد صنایع خودروسازی کره ای، ژاپنی، اتریشی، فرانسوی، چینی، بلژیک، آلمانی، ایتالیایی و… از وضعیت معادن کشور صحبت می کند و همه مهمانان خارجی فکر می کنند که اشتباهی در برنامه ریزی مراسم رخ داده است. به قول یکی از همین مدیران خارجی حاضر در مراسم، شاید در کشور ما صنعت خودرویی وجود ندارد که وزیرش از آن چیزی نمی گوید و شاید در ایران، وزارت صنعت بدون صنعت وجود دارد.

در این سال ها، با اینکه گفته می شود هیچ رسانه و خبرنگاری بازخواست و مجازات نشده است، اما باید بگویم که حداقل در مجموعه اسب بخار توسط سازمان های مختلف بارها محدود شده ایم و از بیان برخی مسائل منع گشته ایم. یک بار کار به جایی رسیدم که چند ساعت به جایی رفتم و برگشتم. اما هنوز نفهمیده ام که کجا بودم؟ چرا رفتم؟ چه کسانی مرا بردند و چگونه برگشتم؟ … با اینکه در آن چند ساعت رفتار خوشایندی را دیدم و بی احترامی را تجربه نکردم، اما هنوز نمی دانم که چرا باید چند ساعت در آن جای ناشناس به برخی سوال ها جواب می دادم و عجیب تر اینکه، پس از مدت ها هنوز پاسخ این سوال ها نامشخص است و حتی در هیچ جایی ثبت نشده است که روزی حسین دلاور نامی برای پاسخ به برخی سوالات به فلان سازمان و یا نهاد آمده است!

خلاصه در این سال ها با نام های ترکیبی در شغل خبرنگاری مواجه شده ام که به نظرم به یک واژه “بی” در نامشان نیاز دارند. وزارت بی صنعت؛ وزارت بی نیرو؛ وزارت بی …

حسین دلاور

سردبیر و خبرنگار پایگاه خبری اسب بخار

۱۶ تیر ۱۴۰۰

به این مطلب رای دهید

تازه ترین اخبار و ویدیوهای خودرویی را در کانال تلگرام و اینستاگرام اسب بخار دنبال کنید.